ی گوسفند واسه قربانی خریده بودیم ، شب بستم به درخت آلو ، ی نیم ساعت نگذشته بود ی گربه اومد درست جلوش نشست نمیدونم چی گذاشت و برداشت ،یهو رنگ گوسفند مثل گچ سفید شد و ترسید و شروع به بی قراری کرد ، رفتم حیاط دیدم بلی این گربه زبان دراز اومده به گوسفنده گفته اینا هر از چند و قتی ی گوسفند میارن خونشون ولی وای وای اونو سرشو میبرن بعد با ناسوس بادش میزنن و از همین درخت آلو آویزون میکنند پوستشو میکنند و البته ی چیزهایی هم میندازن جلو ما گربه ها ، بیچاره گوسفند تا صبح چی کشید ، خدا قبول کنه از ما ولی این گربه ها خیلی بدجنس شدن .